به رنگ چادرم



دیروز اینجا رو بازکردم تا بنویسم که دو دیقه دیگه بستمش . نمیدونم چرا . کلی حرف داشتم . به اندازه ی چند ماه . خدا نگذره از اونی که این بلا رو سر وبلاگ نویسا آورد (:
از همه ی اون چند ماه بگذریم میرسیم به امروز . امروز با دلی پر و چشمی گریان از خواب بیدار شدم . منتظر بودم که یکی بهم سلام کنه تا اشک‌م سرازیر بشه و شد . حالا هی میپرسن چرا . من هم هی بگم نمیدونم . و نمیدونستم واقعا . مشکل از من نبود . از دلم بود که گرفته بود و این گرفتگی هم اومد و رفت و بغل جاش رو گرفت. پاشدم که دیدم صدای قل قل آب تو کتری میاد . چای خوردیم با کیک تولد . تولد 31 سالگی باباجان . بعد ناهار و بعد ترش با باباجان خداحافظی کردیم . 
"ن" پیام داده بود که جمعه میام پیشتون . خوشحالم . پس باید حسابی به خونه برسم . چون پریشب سینک خراب شد و آشپزخونه رو آب برداشت . درست فردای روزی که به قصد خونه تی عید کل آشپزخونه رو شستم  ! هنوز بهار نیومده ولی هر سال همین موقع ها بوی شکوفه هاش همه ی آدم ها رو مست میکنه و منم یکی از اون آدم ها . با اینکه امسال کسی نبود کمک‌م کنه تو کارای خونه تی ولی دلم نیومد س و رخوت منو فرا بگیره و نسبت به باهار جان بی تفاوت باشم . برای رسیدنش پر از ذوقم. حالا هر روز مقداری از کار ها رو جلو میبرم . البته با کمک دخترک 
و بنویسم از مهمون تازه واردمون . مهمونی که 15 هفته ست به جمع سه نفره مون اضافه شده و داره روز به روز خانوم تر یا آقا تر میشه . نمیدونم . این بار اصلا مثل قبل نیست و کلی تفاوت داره . در یک پست جداگانه از تفاوت هاشون میگم و البته با همه ی تفاوت ها هر دو وضعیت برام دوست داشتنی و عاشقانه هستن . وقتی عاشق تر میشم که تمام حواسم رو جمع میکنم کف دستم ، چشمام رو میبندم و همه ی دنیا میشه اون لحظه تا بتونم یه تی ازش رو حس کنم . به اوج میرم وقتی به این فکر میکنم که الآن دو تا قلب در وجود من میتپه . به غیر از دو تا قلبی که بیرون از بدنم دارن میتپن . دوست‌تون دارم . 

دو روزه گوشیم بی هیچ دلیلی خاموش شده و دیگه روشن نمیشه . تا وقتی باباجان خونه ست که گوشیش رو میگیرم و کارهام و انجام میدم . برای وقت هایی هم که نیست اون گوشی اچ‌تی‌سیِ باوفا رو راه انداختم تا حداقل بتونم چک کنم . خلاصه الآن که شدیدا کارم زیاد شده و به گوشی احتیاج دارم این بلا سرش اومد . یک کار جدید شروع کردم . کنار همه ی مشغله هایی که برای خود درست کردم . ولی دوستش دارم. منی که اصلا از عطرها سر در نمیاوردم الآن وارد حوزه‌شون شدم و خیلی مطالب جالبی دارم درموردشون میخونم و منتشر میکنم . دنیای خوب و خوش بویی دارن.

دیروز تولد یک سالگی یه کتاب فروشی های خفن به نام روباه قرمز بود . که برنامه های مختلفی تدارک دیده بودن و یکی از اون برنامه مناسب برای سنین دو سال بود . ساعت 4 شروع میشد تا 5 که ما دیر رسیدیم و برنامه ی این سن تموم شده بود . چند دقیقه بعد برنامه ی گروه سه سال به بالا ها شروع شد . به یکی از فروشنده ها گفتم این برنامه مناسب دو سال هم هست که گفت نه. گفتم خب میمونم اگر دیدم علاقه ای نشون نداد میریم.

خلاصه قصه‌گوی پرانژی نشست و بچه ها رو دور خودش جمع کرد . زینب هم نشست روبروی ایشون. تا شروع کردن به قصه گفتن زینب سراپا گوش شد. حرکاتشون رو تقلید میکرد و هرکاری که میگفتن رو انجام میداد . برای خودم خیلی جالب بود . همه از زینب بزرگتر بودن ولی زینب کاملا باهاشون تعامل داشت و همکاری میکرد. قصه که تموم شد و بچه ها رفتن پیش مامان هاشون خانوم قصه‌گو اومد پیشم و گفت دخترتون کنجکاوتر از بقیه به من نگاه میکرد و این خیلی برام جالب بود . تو خونه زیاد براش کتاب میخونید ؟ گفتم بله . خیلی :) گفت حدس زدم . چون خیلی علاقه نشون میداد و هیجان زیادی داشت. البته این رو هم اضافه کنم که خانوم قصه‌گو جوری قصه خوند که من هم سراپا گوش شدم . خیلی جالب بود برام و من رو تو این فکر فرو برد که دنیای قصه گویی خیلی بزرگ تر از چیزیه که فکرش رو میکردم و دوست دارم حتما یه دوره کلاس برم تا بتونم قصه ها رو با موسیقی و آهنگین برای دست وپاحنایی بخونم . که بدون شک خیلی خیلی براش جذاب تر خواهد بود . 


بعد از ترخیص از بیمارستان ، دست وپاحنایی به شدت وابسته شده بود . یک ثانیه هم نمیشد از من دور باشه. تا قبل از اون تصمیم گرفته بودم کم کم شروع کنم از شیر بگیرمش که با وجود این داستان و ضعیف شدن و وابسته شدن کلا کنسل شد . یک سال و خورده ای عادت دادنش به تنها تو اتاق خودش خوابیدن یک‌باره از بین رفت و شب ها باید پیش خودمون میخوابید . 
البته من هم اصلا ریسک نمیکردم که بذارم تنها بخوابه چون میترسیدم اون حالت ها ، وحشت هایی که تو بیمارستان پیدا کرده بود ، از خواب با ترس و وحشت پریدن ها دوباره سراغش بیاد و حالت روحی بدی که پیدا کرده بودیم بد تر شه . گفتم حالت روحی بد ، بد برای یک لحظه‌ش بود .
شدیدا عصبی شده بودیم . تحمل زیر صفر . برای من که یک آدم بزرگ بودم بیمارستان تبدیل شده بود به یک دیوانه خانه . طفلک زینب . خدا رو هزار مرتبه شکر که تمام شد اون روزا . دو ماه از داستان بیمارستان میگذره و امشب دومین شبیه که دست وپاحنایی رو دوباره توی تخت‌ش میخوابونم تا دوباره برگرده به عادت قبلیش .
یک نکته ی دیگه اینکه شاید براتون سوال پیش بیاد حالا چه اصراری داری تنها بخوابه ؟ شب هایی که دختر پیش من میخوابه شدیدا بدخواب و بی خواب میشه . میدونه من کنارش خوابیدم و همه ش تقاضای شیر میکنه . ت میخوره و خودش هم نمیونه قشنگ استراحت کنه . 
ولی تو این مدت سعی کردم به خودم مسلط باشم و دست از بازی کردن برندارم. با همین بازی کردن و بازی درست کردن ها بود که تونستم خودم رو زودتر پیدا کنم . چون میدونستم نیاز اصلی زینب بعد از آغوش پدر و مادر و محبت ، بازی کردنه. 
این روزها هم مشغول خوندن کتابم . جلد پنجم از مجموعه ی " منِ دیگرِ ما " با عنوان "نقش بازی در تربیت" از "محسن عباسی ولدی" . که بنظرم تونستن با قلمی روان به بازی کردن با کودک و فلسفه ی اون بپردازن . 
 

از آخرین باری که نوشتم فکر کنم پنج ماه میگذره. تو این روزا انفاقای عجیبی افتاد. دست وپاحنایی یک هفته بیمارستان بستری شد. آبجی کوچیکه عقد کرد و باباجان برای اربعین رفت کربلا. ما هم اون مدتی که نبود رفتیم همدان و حسابی غم دوری بابا رو با خرید جبران کردیم. از مریضی زینب بخوام بگم اینکه دست وپاحنایی دچار تب اسهال و استفراغ شده بود. این سه تا رو برای اولین بار با هم میگرفت و ما هم کاملا دست پاچه شده بودیم. نمیدونستیم چرا. چیه. از کجا سر و کله‌ش ‌پیدا شده. ولی هر چی‌ بود خیلی ترسیده بودیم و حسابی دست و پامون رو گم کرده بودیم. حدود شش روز بیمارستان بستری شد. بیمارستان کودکان شهید فهمیده. افتضاح. اعصاب خورد کن. روزهای بد و سخت که هر بار بهش فکر میکنم اعصاب خوردی و گریه به همراه داره.  تمام اون روز ها اگر باباجان نمیومد و بهمون روحیه نمیداد قطعا داغون تر میشدیم و کم میاوردیم.  گ گیری و پیدا نکردن رگ. سوراخ سوراخ کردن بدن بچه و رفتار وحشتناک پرستاران و پرسنل بیمارستان. روز آخر هم خبری از ترخیص‌ نبود ولی دست وپاحنایی بهتر شده بود و باباجان تصمیم گرفت با رضایت خودمون مرخص‌ش کنیم و اگر دوباره اوضاع بد برگشت بریم یک بیمارستان دیگه. که خداروشکر همین که پامون رو گذاشتیم تو خونه روحیه و حال دخترک از این رو به اون رو شد و سریعا بهبود پیدا کرد. 
دوباره خونه ، بازی های جدید ساختنی های جدید و غذاهای جدید. سر خودمون رو گرم کردیم تا اون روزا زودتر برن از یادمون. مسافرت. شمال. همدان. خرید. پارک. رقص. آهنگ. کتاب. جیغ و داد. گل. گلدون. ماهی. سرما. برگ. پاییز. اب‌بازی. ریسه ها. ورزش. بشین پاشو. بازی. بازی. بازی 
آره. انگار داره از یادمون میره. داره از یادمون میره. از اون داستان یک ماه گذشت که دوباره استفراغ میاد سراغ زینب. دوباره گذرمون افتاد به بیمارستان و او آر اس. اما این‌بار تونست یک روزه غول مریضی رو شکست بده. دم شما گرم دخترک‌م. بعدش هم نوبت من شد و کم آوردم و سردرد سرگیجه و ضعف. یک بیمارستان و یک سرم گیر کرده بود تو گلوم که از خجالت‌ش در اومدم. دو سه روزه که دوباره زندگی شیرین شده و روز از نو بازی و شلوغی از نو. خدایاشکرت 

الآن بعد از تقریبا دو ماه بنظرم دو روزه که زندگی به روال عادی برگشته . دیروز رفتیم سراغ عکاسی از بازی هایی که این دوماه انجام میدادیم و وقت برای پست کردنش نداشتم . چند روز پیش رفتیم جواب آزمایش زینب رو به دکترش نوشن دادیم و بله . کمبود شدید ویتامین دی . آمپول تجویز کرد و امروز داریم میریم که بزنیمشون . آفتاب و ویتامین دی رو خیلی جدی بگیرید و خونه ی ما متاسفانه اصلا آفتاب نداشت . با اینکه بیرون هم میرفتیم ولی فایده ای نداشت . احتمال زیاد دکتر دست وپاحنایی رو هم عوض کنیم چون فکر میکنم زیاد نگران وزن و قد دست وپاحنایی نبود و این اذیت م میکرد . بگذریم . نمیخوام در مورد اتفاقی که یک ماه پیش افتاد حرفی بزنم یا چیزی بنویسم فقط برای خودم یادآوری کنم که بعده ها یادم نره . نمیدونم اشتباه بود یا نه ولی دوتایی تصمیم گرفتیم اون کار به نفع سه تامونه و انجامش بدیم . از صمیم قلبم دعا میکنم خدا من رو بخشیده باشه و بگم بله ، ما همچنان به کمکت احتیاج داریم . نشه که رهامون کنی یک وقت .

بریم سراغ بازی . چقدر بازی با این پوم پوم ها ما انجام داده باشیم خوبه ؟ انگار دوتایی عاشق پوم‌پوم ها شدیم :)


وسایل مورد نیاز :

پوم پوم

انبر

یک سطل یا کاسه یا ظرف

همین :)


بچه ها از حدود هجده ماهگی ( زیر دو سال ) با کمی تمرین توانایی جابجا کردن اشیاء را با کمک این مدل انبر ها خواهند داشت که این فعالیت سبب دست ورزی و تقویت مهارت حرکتی ظریف ، افزایش توجه تمرکز خواهد شد. من وسایل مختلفی رو امتحان کردم ولی برداشتن این پوم پوم ها از بقیه راحت تر بود که به واسطه رنگ و جنسشون باعث تقویت حواس هم میشه.



مهارت های حرکتی ظریف مهارت هایی هستند که به تقویت ماهیچه های کوچک مثل انگشتان و مچ دست می انجامد.این مهارت ها در مهارت های شناختی و تقویت هوش تاثیرگذار هستند زیرا کودک از همان ابتدا شناخت خود از اطراف را با در دست گرفتن اشیا شروع میکند، بنابراین هرچقدر مهارت استفاده از انگشتان دست خود را داشته باشد، دنیا را بیشتر و بهتر میشناسد. این فعالیت ها با تکرار رشد میکنند زیرا تکرار آن ها سبب تقویت مسیر ارتباطی بین مغز و عضله های دست میشود و عضله ها را قویتر میکند و در نتیجه آن مهارت در سطح بالایی کسب میشود. برای مثال هر چه کودک بیشتر از یک و نیم تا سه و نیم سالگی تمرین جابجایی حبوبات از ظرفی به ظرف دیگر را انجام دهد، در ابتدا از مهارتِ کمی برخوردار است ولی با تکرار و قوی شدن عضلات دست، بدون اشتباه و ریختن، حبوبات را به ظرف دیگر منتقل میکند که خود سبب افزایش توجه و تمرکز و هماهنگی چشم و دست نیز میشود. از طرفی در دوران مدرسه مشکلاتی مانند مداد در دست گرفتن، ریزنویسی، درشت نویسی، بدخطی، عدم توانایی گرفتن اشیا کوچک مانند پاک کن در دست،بستن دکمه ها و بند کفش و بسیاری مهارت های روزمره را نخواهند داشت. فعالیت و بازی های زیر باعث تقویت مهارت های حرکتی ظریف انگشتان دست میشوند: ١- جابجایی حبوبات از ظرفی به ظرف دیگر با کمک قاشق، دست، قیف و غیره ٢- قیچی کردن کاغذ، نوار، نی، پارچه،. ٣-به بند کشیدن مهره ها ٤- گره زدن بند ٥- مچاله کردن کاغذ ٦- گلوله کردن خمیر بازی ٧- استفاده از میخ و چکش ٨- چیدن لیوان های کاغذی روی هم ٩- چلوندن لباس خیس ١٠- برداشتن اشیا ریز با انبر ١١-نقاشی و رنگ امیزی ١٢- باز و بسته کردن زیپ و دکمه ١٣-دوخت و دوز و بافتن و بسیاری فعالیت های دیگر 


           

 

غولِ خواب

اگر مستقل خوابیدن کودک رو غول اول حساب کنیم ، نشان غول دوم تعلق میگیره به نیمه های شب بیدار شدنش !

 

برای اینکه کودک خواب بهتری داشته باشه اول سعی میکنیم یادش بدیم که خودش بتونه بخوابه. تو این پروژه خبری از روی پا گذاشتن یا پیش پدر و مادر خوابیدن نیست.

روتین ها و قوانین رو مشخص میکنیم. دو سه شب اول با بداخلاقی و گریه روبرو میشیم. باید یادمون باشه که کوتاه نیایم. اگر کودک متوجه بشه که با گریه کردن میتونه کاری کنه که شما کوتاه بیاید و شما رو توی مشت‌ش بگیره دیگه هیچ وقت تلاش‌تون نتیجه نخواهد داد

 

یادمون باشه همه ی پدر مادر ها روی گریه‌ی کودک شون حساسن. ولی این ماییم که باید متوجه بشیم این گریه ها ناشی از یک نیازه یا صرفا برای اینکه نشون بدن حرف حرف اوناست !

به نیاز های واقعی پاسخ بدیم. مثلا شاید تشنه‌ش باشه. شاید از تاریکی اتاق میترسه. شاید به یک بغل احتیاج داره

بعد از اینکه روتین ها انجام شد و نیازهاش برآورده شد کودک رو ببوسیم و روی تخت‌ش برگردونیم تا بخوابه

تا اینجا دم همه مون گرم ! شاخ غول اول رو شدیم. میریم میخوابیم. تا میبینیم نیمه های شب صدای گریه میاد و کودک داره صدامون میکنه. اینجاست که باید ‌قدرتمند از قبل پاشیم برای شکستن شاخ غول دوم !

 

با من همراه باشید .

 


                                     

 

روتین قبل از خواب

هنگامی که سن کودک شما شش تا هشت هفته شد می‌تونید کم‌کم الگوی خواب‌ش رو  پیدا کنید و هر شب وقت خواب به کار ببرید تا بتونه خودش را با اون تطبیق بده

الگوی خواب باعث می‌شه کودک راحت‌تر به رختخواب بره و زودتر بخوابه

اصلا خود کودک هم این روتین رو خیلی دوست داره

برای داشتن یک الگوی منظم سلیقه‌ی کودک رو هم در نظر بگیرید و سعی کنید کارهایی که دوست نداره رو به یک ساعت دیگر از شبانه روز منتقل کنید 

مثلا اگر از حمام کردن قبل از خواب خوشش نمیاد حمام کردن رو به یک ساعت دیگه در روز اختصاص بدید

روال مشخصی از کارهای آرامش بخش پیش از خواب شبانه ی نوزاد به اون کمک میکنه تا راحت تر بخوابه

• ایده هایی برای کارهای پیش از خواب شبانه ی نوزاد

برای مدتی با نوزاد گپ بزنید 

از صحبت درمورد اینکه روز او چطوری گذشته شروع کنید . فراموش نکنید که به نوزاد فرصتی برای واکنش و پاسخ بدید

نوزاد را به حمام ببرید 

حمام کردن روشی عالی برای استقبال و رفتن به خوابه زیرا آب گرم بسیار آرامش بخشه

توجه داشته باشید که نوزادان در طول روز فقط به 1 یا 2 بار استحمام نیاز داره

مسواک زدن رو به یک برنامه ی همگانی قبل از خواب تبدیل کنید .

کودک را ماساژ بدید . پوشک او را عوض کنید و لباس خواب تنش کنید

به همدیگر و عروسک ها شب بخیر بگید . "شب بخیر آقا شیره . شب بخیر جغد مهربون. شب بخیر ب عزیز"

به تمام وسایل و عروسک های موردعلاقه ی نوزاد شب بخیر بگید

داستان بخونید 

از کتاب داستان مورد علاقه ی او هنگام خواب براش قصه بخونید

برای نوزاد آواز بخونید

لالایی یا شعر مورد علاقه اش را برایش زمزمه کنید. صدای شما برای او بسیار آرامش بخشه

برای نوزاد موسیقی پخش کنید . و در انتها کودک را بوس کنید 

به کودک فرصت بدید خودش به تنهایی بخوابه . بجای اینکه بهش شیر بدید یا در بغل تون یا روی پا و با ت دادن در گهواره به خواب بره بهش اجازه بدید برای تنها خوابیدن تمرین کنه . .

سعی کنید چند روش معین برای آرام کردن نوزاد پیش از خواب شبانه و بهتر خوابیدن او داشته باشید

 

✅ و اما نکته ی مهم اینه که مصمم باشید و با تکرار و عادت دادن کودک به این الگو روش خواب مناسب رو به کودک تون آموزش بدید

از اونجایی که دست وپاحنایی و تقریبا هر بچه ای اجازه نمیده پتو روش باشه من از کیسه خواب استفاده میکنم و اینطوری زمستونا خیالم راحت تره


طی چند ماه اول پس از زایمان که برای تطبیق با شرایط جدید در تلاش هستید - شرایطی که مملو از فراز و نشیب است - ، باید به نیاز های خود ( وقت شخصی ) نیز توجه داشته باشید تا از تلاطم های عاطفی پس از زایمان در امان بمانید

پدر و مادر شدن به این معنا نیست که شما سلامت جسمی عاطفی و روانی خود را به فراموشی بسپارید. 

باید خوب و بموقع غذا بخورید. 
خواب کافی داشته باشید
خود را در خانه زندانی نکنید زیرا بدون تردید پدر و مادر شدن. وشی برای خودکشی نیست

 

وقت شخصی و اوقات فراغت

با به دنیا آمدن بچه ها وقت چندانی برای اوقات فراغت باقی نمی ماند. پس باید از هر فرصتی برای به دست آوردن آن استفاده کنیم

همه ی اعضای خانواده به زمان و وقت مخصوص خود نیاز دارند. برای ایجاد وقت شخصی و اوقات فراغت باید برنامه ریزی مناسبی داشته باشید. شاید کار سختی به نظر بیاید ولی بدون تردید به زحمتش می ارزد

اگر مراقب خود و روابطتان نباشید در دراز مدت از نظر ذهنی و عاطفی به مشکل برمیخورید

 

کمک بگیرید

نکته ای که نباید از یاد ببریم این است که پدر و مادر نمی توانند افراد کاملی باشند همانطور که فرزندمان هم موجود کاملی نیست. 

در دوران گذشته که خانواده ها گسترده بودند و چند نسل با یکدیگر و در کنار هم زندگی میکردند افراد بسیاری ما را در نگهداری و تربیت کودک مورد حمایت قرار میدادند. اما امروزه خانواده ها فقط از پدر مادر و فرزندان تشکیل میشوند که در برخی موارد مادر نیز شاغل است

بنابراین طبیعی به نظر میرسد که در این شرایط به حمایت دیگران نیاز داشته باشید. 

 

یاری گرفتن از دیگران را نشانه قدرت بدانید نه ضعف

ولی عاقلانه کمک بگیرید زیرا اشکالی ندارد اگر گاهی اوقات پدربزرگ مادربزرگ یا اقوام نزدیک در انجام امور مختلف به شما کمک نمایند. 

 

به یاد داشته باشید تربیت کودک کار یک نفر نیست. پس باید به حمایت دیگران دلگرم باشیم تا این کار را به نحو احسن و بخوبی انجام دهیم. 

کمک گرفتن از دیگران را محدود به مشکلاتی چون زایمان یا اسباب کشی نکنید زیرا بدون تردید شما هم نیازمند اوقات فراغت هستید و بهتر است در این زمینه از دیگران کمک بخواهیم. 

 

در هر شغلی پاداش و اضافه حقوق وجود دارد. پس در شغل تربیت کودک نیز این پاداش را در نظر بگیرید

بطور مثال هر ماه زمان خاصی را به خودتان اختصاص دهید و به آرایشگاه سینما یا استخر بروید

دوستانتان را ملاقات کنید و به کارهای مورد علاقه تان بپردازید تا از نظر عاطفی تجدید قوا کرده و قادر به رسیدگی دوباره به اعضای خانواده باشید

به هر حال داشتن وقت شخصی گزینه ای تجملی نیست بلکه ضرورتی واقعی است. 

 

پدر و مادر شدن روشی برای خودکشی نیست ! بلکه مسیولتی برای تامین نیازهای اعضای خانواده از جمله خودتان است. 

 

از اوقات فراغتی که برای خودتان در نظر میگیرید احساس گناه نکنید و اجازه ندهید خودتان ؛ خودتان را سرزنش کند !

کودکان به والدینی شاد پرانرژی شوخ و هوشیار احتیاح دارند. بی شک پدر و مادری که زیر فشار زندگی از پا در آمده و از نظر جسمی و روحی کاملا تحت فشار است بهره و نصیب چندانی عاید خود و کودکش نمیکند. 

 

به یاد داشته باشیم 

از پرداختن به مسایل پیش پا افتاده و غیر ضروری بپرهیزید. همواره در تربیت فرزندتان بکوشید و نیروی خود را صرف تفریح کردن و لذت بردن از وجود او کنید 

 


اگر کودک تون دو سال یا بیشتر داره میتونه کارکردن با قیچی رو با کمک شما تجربه کنه.

کار با قیجی اهمیت های زیادی داره که در ادامه بهش اشاره میکنم 

 

برای شروع بریم سراغ یک بازی و فعالیت با قیچی 

 

کوتاه کردن موهای کاغذی

برای درست کردن این دوست کوچیک به چی احتیاج داریم ؟

کاغذ رنگی

رول مقوایی

نوار چسب

قیچی

چسب حرارتی

چشم

 

با برش زدن کاغذهای رنگی شروع میکنیم

چند سانتی متر مونده به انتهای کاغذ برش زدن را متوقف میکنیم تا بتونیم اون را به رول کاغذی مون بچسبونیم

حالا برای صورت ؛ چشم ها رو میچسبونیم و با ماژیک بینی و دهن رو هم میکشیم تا صورت مون تکمیل بشه 

 

 

حالا وقتشه اجازه بدیم آرایشگر کوچولومون دست به کار بشه‍♀️

 

 

اهمیت کار با قیچی برای کودک :

  • برش زدن مهارت های حرکتی ظریف کودک و عضلات دست کودک را به خاطر حرکت مداوم باز و بسته کردن قیچی تقویت می کند. از این عضلات در نوشتن، نقاشی کردن و  گرفتن اشیا در دست مانند مسواک نیز استفاده می شود.

بعد از این فعالیت آنها کنترل و توانایی بسیار بیشتری در هنگام کار با دست هایشان خواهند داشت

 

  • برش زدن هماهنگی چشم-دست کودک را افزایش می دهد. (استفاده از حس بینایی برای پردازش ذهنی چیزی که می بیند و حرکت دست همزمان برای به انجام رساندن کار).گرفتن و پرتاب توپ، پرکردن قاشق غذا و زیپ لباس را کشیدن مثالهایی از نوع این هماهنگی می باشد.

 

  • برش زدن باعث می شود تا کودک توانایی هماهنگی دوسویه بین اعضای بدن خود را تقویت کند. (استفاده از دو دست در حالی که هر کدام از دستها کار مربوط به خود را انجام می دهد.). برای مثال زمانی که کودک دایره ای را برش می دهد، باید با یک دست کاغذ را نگه دارد و مداوم آنرا بچرخاند و با دست دیگر قیچی را باز و بسته کند و کاغذ را برش دهد.

 

رویکرد اصلی من در آموزش استفاده از قیچی برای دست و پاحنایی آهسته و پیوسته و بودن و لذت بردن از اون کاره.

مثل خیلی از کار های دیگه ، کودک نمیتونه سریع کار با قیچی رو یاد بگیره و احتیاج به زمان داره

 

من این بازی رو از

این سایت انتخاب و براتون ترجمه کردم. امیدوارم درست کنید و هنگام بازی با کودک تون لذت ببرید :* 


    

دوستم که خونه شون دو تا کوچه پایین تر از خونه ماست چند روزی هست شاغل شده و سر کار میره. برای همین ساعت هایی که نیست پسرش رو میاره پیش ما. الآن دو هفته ای میشه که بعضی روزا من مامان سه تا بچه ام :)

این موضوع خوبیای خودش رو داره. شاید یه کم بیشتر خسته بشم ولی از اینکه میبینم دست و پاحنایی بغیر از من میتونه با بقیه هم باشه و باهاشون بازی کنه و بهش خوش بگذره کلی انرژی میگیرم.

بیشتر وقتا دوست دارن از هم تقلید کنن و خب تو قسمت غذا یا میوه خوردن این به نفع منه و کلی ذوق میکنم

البته همیشه همینقدر شیک و مجلسی و اتوخورده جلو نمیره. امان از وقت هایی که میخوان در زمینه ی جیغ و داد کردن و دعوا از هم تقلید کنن و زورآزمایی کنن ! که اون لحظات هیچ وقت تقدیم شما نباد :))

یا تو آشپزخونه مشغولم که میشنوم یکی شون داره داد میزنه که این مال منه. اون یکی هم اون ور وسیله رو گرفته و داره داد میزنه نه این برای منه ! چون تقریبا همسن هستن توانایی تقسیم کردن و به اشتراک گذاشتن وسیله هاشون با همدیگه رو ندارن

 

در چنین مواقعی : 

پدر و مادر مقتدر قبل از چنین اتفاق‌هایی یا در حین مواجهه شدن با اولین مشاجره ها مهارت های لازم رو به کودک شون یاد میدن

بهتره برای رسیدن کودک به درک چنین مسایلی - تقسیم کردن شریک شدن رعایت نوبت و خوشرفتاری - عجله نکنید و او رو تحت فشار قرار ندید. فقط حد و حدودها رو بروشنی براش مشخص کنید. 

 

درگیری های جزیی کودکان رو نادیده بگیرید. در هر موردی دخالت نکنید و اجازه بدید بچه ها مسایل رو به روش خودشون حل کنن. 

اما اگر مجبور به مداخله شدید به هیج وجه پلیس بازی در نیارید و دنبال مقصر نباشید. چون این رفتار کار یک پدر و مادر مستبد هست.

 در این قبیل موارد هر دوشون مقصرن ! اگر فقط یکی شون رو دعوا کنیم تو این وضعیت کودک خطاکار مجازات می‌شه و برای کودکی که نقش قربانی رو داره دلسوزی می‌کنیم. 
بهتره بدونین این روش باعث می‌شه دعوا و مشاجره بین بچه‌های شما تبدیل به یک اتفاق همیشگی بشه.
 

اگر دعوا پیش اومد هر دو فرزند باید عواقب کارشون رو ببینن.
مثلاً اگر دعوا بر سر بازی با یک وسیله است، هر دو از بازی کردن با وسیله محروم می‌شن تا وقتی که برنامه‌ای رو به شما بگن و طبق اون اعلام کنن چطور می‌خوان بدون دعوا اسباب بازی رو شریک بشن. ‌
 

اما اگر رفتار های خشونت آمیز و پرخاشگرانه دیدید بلافاصله وارد جریان بشید. اون ها رو از هم جدا کنید تا آبا از آسیاب بیفته

من سعی میکنم حواسشون رو پرت کنم تا کلا اون موضوع رو فراموش کنن

 

وقتی داریم با بچه ها بازی میکنیم یا یچه ها با همدیگه بازی میکنن :

تا حد ممکن به نظافت یا به هم ریختگی خونه بی اعتنا باشید. با بچه ها کودکی کنید و اجازه بدید کودک درون شما هم با بچه ها بازی کنه.

بازی کردن با کودک مون رو احمقانه یا دور از شان خودمون ندونیم.  یادمون باشه هرچی بیشتر با بچه ها بازی کنیم اونا هم بیشتر یاد میگیرن چطوری با بقیه رفتار کنن و تعامل داشته باشن. 

 

 


طی چند ماه اول پس از زایمان که برای تطبیق با شرایط جدید در تلاش هستیم - شرایطی که مملو از فراز و نشیب است - ، باید به نیاز های خود ( وقت شخصی ) نیز توجه داشته باشیم تا از تلاطم های عاطفی پس از زایمان در امان بمانیم

پدر و مادر شدن به این معنا نیست که شما سلامت جسمی عاطفی و روانی خود را به فراموشی بسپارید. 

باید خوب و بموقع غذا بخورید. خواب کافی داشته باشید خود را در خانه زندانی نکنید زیرا بدون تردید پدر و مادر شدن. وشی برای خودکشی نیست

 

پدر و مادر شدن روشی برای خودکشی نیست ! بلکه مسیولتی برای تامین نیازهای اعضای خونواده ست


 

وقت شخصی و اوقات فراغت

با به دنیا اومدن بچه ها وقت چندانی برای اوقات فراغت مامان ها و باباها باقی نمی مونه . پس باید از هر فرصتی برای به دست آوردن اون - اوقات فراغت - استفاده کنیم

همه ی اعضای خانواده به زمان و وقت مخصوص خود نیاز دارن . برای ایجاد وقت شخصی و اوقات فراغت باید برنامه ریزی مناسبی داشته باشیم . شاید کار سختی به نظر بیاد ولی بدون تردید به زحمتش می ارزه

اگر مراقب خود و روابطمون نباشیم در دراز مدت از نظر ذهنی و عاطفی به مشکل برمیخوریم

 

از اوقات فراغتی که برای خودتون در نظر میگیرید احساس گناه نکنید و اجازه ندید خودتان یا شخص دیگه ای سرزنش تون کنه 

 

کودکان به والدینی شاد پرانرژی شوخ و هوشیار احتیاح دارن . بدون شک پدر و مادری که زیر فشار زندگی از پا در اومدن و از نظر جسمی و روحی کاملا تحت فشار هستن کمک چندانی عاید خودشون و کودک شون نمیکنن

 

کمک بگیرید

نکته ای که نباید فراموش کنیم اینه که پدر و مادر نمی تونن افراد کاملی باشن.  همونطور که فرزندمان مون هم موجودات کاملی نیستن

 

در زمان قدیم که خانواده ها گسترده تر بودن و چند نسل با یکدیگه و در کنار هم زندگی میکردن افراد بسیاری ما رو در نگهداری و تربیت کودک مون مورد حمایت قرار میدادن . اما امروزه خونواده ها فقط از پدر مادر و فرزندان تشکیل شده که در برخی موارد مامان خونه هم شاغله 

پس طبیعیه که در این شرایط به حمایت و کمک دیگران نیاز داشته باشیم

 

یاری گرفتن از دیگران را نشانه قدرت بدانید نه ضعف

ولی عاقلانه کمک بگیرید زیرا اشکالی نداره اگر گاهی اوقات پدربزرگ مادربزرگ یا اقوام نزدیک در انجام کارهای مختلف به ما کمک کنند

 

به یاد داشته باشید تربیت کودک کار یک نفر نیست. پس باید به حمایت دیگران دلگرم باشیم تا این کار رو به نحو احسن و بخوبی انجام بدیم. 

کمک گرفتن از دیگران رو محدود به مشکلاتی چون زایمان یا اسباب کشی نکنید چون بدون تردید شما هم به اوقات فراغت نیاز دارید و بهتره در این زمینه هم از دیگران کمک بخواهیم. 

 

در هر شغلی پاداش و اضافه حقوق وجود داره . پس در شغل تربیت کودک نیز این پاداش رو برای خودمون در نظر بگیریم

مثلا هر ماه زمان خاصی رو به خودتان اختصاص بدید و به آرایشگاه سینما یا استخر برید

دوستانتون رو ملاقات کنید و به کارهای مورد علاقه تون بپردازید تا از نظر عاطفی تجدید قوا کرده باشید. اینطوری پرانرژی تر شروع میکنید و قادر به رسیدگی دوباره به اعضای خونواده هستید

 

پس داشتن وقت شخصی گزینه ای تجملی نیست بلکه ضرورتی واقعی است. 

 

به یاد داشته باشیم 

از پرداختن به مسایل پیش پا افتاده و غیر ضروری بپرهیزید. همواره در تربیت فرزندتان بکوشید و نیروی خود رو صرف تفریح کردن و لذت بردن از وجود او کنید :)

 


دیگه کم کم داریم به سال نو نزدیک میشیم و بحث همیشه داغ این روزا چیزی نیست جز خونه تی !

برای من که خیلی وقت نمیکنم به زیر و بم و خونه برسم و قصد خونه تی هم دارم بهترین کار اینه که هر چند روز یه بار از یه گوشه ای شروع کنم تا طی این چند هفته مونده به عید کار ها تموم بشه و بتونم خونه تی رو خیلی آهسته و پیوسته انجام بدم. چون چند روز پیش که رفته بودم خونه ی { م } و ازم خواسته بود تو کمدتی کمک ش کنم ؛ پس میتونستم رو کمک ش حساب کنم :) اصلا قبل از اینکه من بگم که میای کمک یا نه خودش این موضوع قشنگ رو مطرح و من و به شدت خوشحال کرد !

خونه تی من به این صورته که یه فکر اساسی میکنم برای وسایلی که خیلی وفته بدون استفاده موندن. سعی میکنم در نگه نداشتن وسایل غیرضروری کمی دست و دلبازی به خرج بدم. لباس هایی که سالم هستن رو میشورم و تا میکنم. شاید به درد کسی بخوره. وسیله جدید نمیخرنم ! پرده رو عوض نمیکنم ! سرویس چینی ای که تازه اومده تو بازار هیچ وقت نتونسته نظر من و به خودش جلب کنه !  رومبلی ها رو به جای عوض کردن میشورم ! بخوام خیلی تغییر ایجاد کنم یکی دو تا ن جدید بهشون اضافه میکنم. وسایل همسر ! آخ از این وسایل بابای خونه که هر گوشه ای مینگری اثری ازشون میبینی :)) این مورد رو هر چندوقت یک بار سر و سامون میدم

و در انتها تا جایی که جان در بدن داشته باشم میسابم :)) در رابطه با سابیدن شعارم اینه : در طول سال ؛ ساعت هایی که قراره به سابیدن بگذره رو میتونم با بچه ها باشم. کتاب بخونیم. باهاشون بازی کنم و بهمون خوش بگذره ! پس سابیدن اساسی ؛ همون سالی یک بار ! 

پس تصمیم گرفتم قبل از اومدن {م } اتاق ها رو سر و سامون بدم تا فقط بمونه آشپزخونه. فعلا و برای شروع ؛ هفته ی اول رو اختصاص دادم به اتاق خودمون و اتاق دخترا. به جاهای دور از دسترس ؛ کمد دیواری ها ؛ بالای کمد دیواری ها. اتاق ؛ کمد ها و کشوهای پرحاشیه ی بچه ها. این وسط کلی وسیله گمشده پیدا کردم.  گوشه موشه ها و کنجا رو تمیز کردم. لباسا رفتن سرجاشون. خلوت کردم. کمی دور ریختم. و خلاصه کلی کار کردم و تو همه ی این کارا دست و پاحنایی هم مشارکت میدادم تا حوصله ش سر نره و بهونه نگیره

تا هفته ی بعد .


یکی بغل گوشم داره میخونه \ فکر و خیالم سرگردونه \ . آره. فکر و خیالم سرگردونه . از سرگردونی م گفتم براش. همین چندشب پیش برگشتم بهش گفتم ببین رویاهام این نبود. خیالاتم اینا نبود. حال دلم بد بود. گریه کردم . از آرزوهام گفتم براش. گفتم کی میتونه رویاهامو برگردونه ؟ کی میتونه حال خوب م رو برگردونه ؟ بهش گفتم چند سال پیش یه بار شکستم. یه باری که دیگه هیچ وقت تکرار نشد. گذشت . گذشت تا چند سال بعدش . گفتم عیب نداره . دوباره میرم سراغش. گفتم پاشو دختر. از اول شروع کن. قوی تر شدی. پس شون میگیری. رویاهام و میگم. گفتم دوباره از اول شروع میکنم. این بار دیگه وقتشه. بجنگ دختر. جنگیدم . زمین خوردم . دوباره پاشدم . خودم بودم و خودم . داشتم بهش میرسیدم. دو قدمی ش بودم . یه کم دیگه دستم رو دراز کرده بودم تو مشت م بود . آره. داشتم میرسیدم. که دیدم زیر پام خالی شد . زیر پام و خالی کردن. قلبم وایساد . نفسم گرفت. خوردم زمین. چه زمین خوردنی . 

بگذریم. دست نکشیدم ازشون. رویاهامو میگم. شاید حالا حالا هم بهشون نرسم. ولی لحظه ای نیست بهشون فکر نکنم. تو رویاهام دارم باهاشون زندگی میکنم. شاید اگر قسمت نبود بهشون برسم بجاش الآن چیزایی دارم که حاضرم بخاطرشون چشمم رو رو همه ی اون رویاها و آرزوها ببندم. فکر و خیالم سرگردون بود . این روزا دیگه نیست . آروم شدم . تسلیم نه ها . هنوز هم براشون میجنگم . ولی اولویت هام عوض شدن . خیالات و آرزوهام تغییر کردن . رفتم تو یک دنیای دیگه. یه دنیای قشنگ تر. اولویت های الآن م قشنگ ترن . مهم ترن . این چاردیواری و این جمع چاهار نفره معنیه قشنگ تری به آرزوهام دادن. قشنگی هایی که آرزوم نبودن ولی الآن زندگی من هستن. دوست شون دارم. حاضرم براشون با همه ی دنیا بجنگم. حتی با آرزوهام .


اول این رو بگم بهتون که تو خونه‌ی ما تا جای ممکن هیچ کارتن شیشه قوطی رول دستمال بطری در بطری و . ای دور ریخته نمیشه :)‌ چون هر کدوم میتونن به یک کاردستی جذاب تبدیل بشن

و اما ادامه‌ : 

چند روزه به یک سلاحی مجهز شدیم که خیلی هیجان‌انگیزه. و اون هم چیزی نیست جز‌ : وقتی میخوایم یک شعری رو یاد بگیریم حتما کاردستی‌ش رو هم درست میکنیم. که اسمش رو گذاشتیم معجزه‌ی موسیقی کاردستی ! این ایده از اون یک هفته‌ی پر از شیر سر بر آورد. هر شعری که میخوندیم یا هر نمایشی که بازی میکردیم یا ماسک شیر میزدیم یا یک شیرکاردستی تو دست‌مون بود. این هفته ما چهار تا شعر با هم خوندیم و چهار تا کاردستی درست کردیم که موضوع هاشون با هم فرق میکرد. اولی در مورد خورشید بود. دومی در مورد اعضای بدن سومی خانواده‌ی انگشت‌ها . چهارمی هم در مورد سیب و موز بود که عکس‌هاش رو اینجا گذاشتم . شعرها رو با هم میخونیم و بعدش ازش میخوام که با هم اونها رو نقاشی کنیم. نباید توقع یک خورشید یا یک سیب درست درمون داشته باشید. اجازه بدید کودک هرچی تو ذهنش هست رو نقاشی کنه. حین نقاشی کشیدن میتونید در مورد اون موضوع بیشتر باهاش صحبت کنید و بهش اطلاعات بدید. مثلا میدونی خورشید چه وقتایی میاد تو آسمون ؟ یا میدونستی خورشید خیلی داغه ؟ یا سیب ها چه رنگی‌ان ؟ 

بعد با قیچی و نظارت خودتون بذارید اون کاردستی رو ببره و یا با چسب کار کنه. حالا دوباره شعر رو با کاردستی بخونید. از این معجزه غافل نشید چون این فعالیت کودک‌تون رو تشویق میکنه تا از حافظه‌‌ش کمک بگیره که به مهارت های موسیقی و شناختی‌ش کمک میکنه. 

 

 

 


یک جوری زمین خوردم که همه‌ی بدنم درد میکند. یکی با تمام قدرت میخواست مرا زمین بزند. چند سال است همه‌ی توانم را جمع کرده‌‌ام. برای همچین روزی. که اگر خواستم زمین بخورم یا اصلا خوردم ! دوباره بلند شوم و با تمام توان به دویدن ادامه بدهم. همین چندروز پیش حول و هوش ظهر بود که لابلای دویدن‌هایم؛ یکی چنگ انداخت به شانه‌هایم و داشت مرا زمین میزد. میدانستم هر چه فریاد بزنم کسی برای کمک نمی‌آید. فریاد نزدم. خودم بودم و کابوس‌هایم. خودم بودم و تنهایی. خودم بودم و یک مشت احساس خاک کرده. یک مشت خاطره‌ی مهروموم شده که داشتند تن‌م را قل میدادند ته همان قبری که برایشان کنده بودم. بیل برداشتم و شروع کردم به کندن. درست بود یا نه ؟ نمیدانم. کندم و کندم . تو مرا وادار کردی به کندن. اشک‌های مزخرف وقت‌نشناس‌ اجازه ندادند درست ببینم. ببینم کدام یکی را دارم نبش قبر میکنم. دیر شده بود. همه‌ی خوب‌هایش با گندترین‌هایش قاطی شده بود. حالا من مانده بودم و یک قبر خاطره. یک قبر عمیق . دست می‌اندازم به قلبم. میخواهم از سینه درش بیاورم و همانجا کنار همه‌ی آنها خاک‌ش کنم . خاکت کنم. این چند سال خوب یاد گرفته‌ام که همه چیز را دور بیندازم. همه چیزهای مزخرفی که یک روزی دوست‌شان داشتم. که یک روزی تمام من بودند. اما؛ تو. تو همیشه برایم مقدس بودی. برای همین هیچ‌وقت نتوانستم خیلی چیزها را در گوشت زمزمه کنم. برای همین هیچ‌وقت نتوانستم درست؛ دست‌هایت را بگیرم. برای همین تک تک بوسه ها و بغل‌های وقت و بی وقت را برای خودم حرام کردم. برای همین فقط بازوانت را تجسم کردم. همین. نه. همه‌اش همین نبود. جانم توان کشیدن ادامه‌اش را نداشت. خاک‌ت نکردم. شاید یک روز جرات کنم ولی فعلا نه. شاید یک روز روی تمام تو خط بکشم. روی تمام نبودن‌هایت. روی تمام رفتن‌هایت. میبینی. هنوز هم این ما‌هیچه‌ی لعنتی دارد زیر و رو میکند. زل میزنم به ساعت. شب شده بود. تن‌م خسته بود. قلبم خسته‌تر. دست از کندن برمیدارم. میخواهم دور دوست داشتن‌ت را خط بکشم. اگر بتوانم .

 

ادامه دارد. 


بچه‌ها رو اگر رها کنیم دوست دارن تا آخر دنیا پای تلویزیون بشینن. اما اگر انتخاب‌های دیگری بغیر از کارتون دیدن داشته باشن شاید خیلی مسالمت آمیز از پای اون پاشن. ما اینطوری از تلویزیون دل میکنیم

این روزها بازی های ما خیلی هدفمندتر و اصولی‌تر شده. سعی میکنم از شب قبل یا صبح زود همون روز چند تا بازی پیدا کنم تا با هم انجام بدیم . صبح‌ها بیشتر به بازی‌های فکری و کاردستی نقاشی بازی‌های حسی نمایشی شناختی حل مساله بازی های اجتماعی و . و در کل بازی‌هایی که به نشستن احتیاج دارن میگذره. بعد از نهار و عصرها بازی‌هامون فیزیکی‌تر و پرتحرک‌تر میشه. توپ بازی. بدو بدو. قایم باشک بازی‌های تعادلی و . 

البته این رو اضافه کنم کل روز هم به بازی کردن نمیگذره. صبح‌ها نهایت دو تا و عصرها هم همینطور. بقیه‌ی روز رو به انجام روتین‌های روزانه اختصاص میدیم. مثلا چی ؟ مثلا از خواب بیدار شدن. دست‌شویی رفتن. دست و صورت شستن. مسواک زدن. صبحونه خوردن. تلویزیون نگاه کردن. کتاب خوندن. لباس پوشیدن. پیاده روی. اسباب بازی جمع کردن خوابیدن و . و در کل کارهایی که هر روز باید تکرار بشن. 

این روتین‌ها فرصت بسیار خوبی برای گفتگوست و بستری برای رشد زبانی و کلامی کودک ایجاد میکنه. مثلا ما صبح‌ها تا چشمامون رو باز میکنیم به هم سلام میدیدم و صبح بخیر میگیم. هیچ عجله‌ای برای از تخت پایین اومدن نداریم و سعی میکنیم با هم یک شعر سلام صبح بخیری بخونیم تا بیشتر انرژی بگیریم. بعدش در مورد شروع روز و آفتاب و پرنده‌های توی اسمون حرف میزنیم و سوال ازش میپرسم . اینکه خب حالا دوست دارید صبحونه چی بخوریم. شیرمون عسل داشته باشه یا نداشته باشه و . اینکه امروز دوست دارید چکار کنیم و چه بازی‌ای انجام بدیم. 

من برای اینکه زینب با این کارهای روتین روزانه بیشتر آشنا بشه و بتونه برنامه‌ریزی کنه یک سری فلش کارت از این فعالیت‌ها در پینترست پیدا کردم و پرینت گرفتم. شما میتونید اگر وقت کافی داشتید خودتون نقاشی کنید. کارت هارو سمت راست در یخچال چسبوندم و  هر روز صبح میخوام کارت‌ها رو به ترتیب کارهایی که دوست داره انجام بده مرتب کنه. حالا اون یک برنامه داره که برای سرگرم شدن حسابی بهمون کمک میکنه. با انجام هرکدوم اون کارت رو به سمت چپ و قسمت کارهای انجام شده انتقال میدیم.

سعی کنید تا جایی که ممکنه به انتخاب‌های کودک احترام بذارید. لازم نیست برای انجام این روتین‌ها جایزه در نظر بگیرید یا اگر اونها رو انجام نداد وارد جنگ بشید. سعی کنید هر روتین رو با یک بازی شعر یا یک نمایش هیجان انگیزتر کنید. میتونید برای روتین‌هاتون کاردستی درست کنید. 

خب. حالا خیال‌تان راحت شد که بچه‌ها بغیر از تلویزیون دیدن کارهای مهم تری هم برای انجام دادن دارند :)

 


انگار یک جایش میلنگد. دقیقا نمیدانم از کی شروع کرده به لنگیدن. ولی این روزها بیشتر دارم لنگیدنش را میبینم. جلوی چشم‌هایم. میخواهد پاشد بایستد قد علم کند بگوید ببین من همان‌م. همان شیر بیشه‌ی چندوقت پیش. اما نمیتواند. سخت است. سعی میکنم لنگیدنش را نبینم. به روی خودم نمی‌آورم. ادامه میدهم. ادامه میدهم تا فکر نکند واقعا دارد میلنگد. چشمانم را میبندم و لبخند میزنم. خسته ام. خستگی‌ام را نمیبیند. با چشمان خسته بهش لبخند میزنم. او هم لنگیدنش را نمی‌بیند .



 امروز روز شمارش” بود. فعالیت اول‌مون این بود که چند تا شعر خوندیم و نقاشی کشیدیم. برای فعالیت دوم حرکات بدن رو با شمارش انجام میدادیم. مثلا میگفتم سه بار بپریم. یا دو بار دستامون رو ببریم بالا. یا پنج‌بار دماغ‌مون رو لمس کنیم و .برای فعالیت سوم با فوم اصلاح و رنگ خوراکی ، رنگ‌انگشتی درست کردم و قرار شد روی صفحه با توجه به اعدادی که بهش میگم با انگشت‌ش نقطه بذاره ⏺ همینجا بود که یاد فعالیت آخر دنا افتادم یک صفحه گذاشته بود و روش چند تا کفشدوزک کشیده بود هرکدوم از کفشدوزک ها تعدا مشخصی خال داشتن که کودک باید اونها رو با هم جفت می‌کرد  این هم از فعالیت چهارم و آخریش ‍♀️ 

 


شب ها هرچقدر وقت مناسبی برای خوابیدن نیست در عوض وقت خوبیه برای فکرکردن. فکر کردن به بازی هایی که قراره فردا با دخترا انجام بدم. فکرکردن به اینکه غذا چی درست کنم. فکرکردن به اینکه آیا فردا وقت میشه دست‌شون رو بگیرم بریم بالای پشت‌بوم و از اون بالا شهر رو ببینیم یا نه. فکرکردن به اینکه وقتی صبح بیدار میشم و پرده رو میزنم کنار هوا ابریه یا آفتابی. اصلا من اینقدر آفتاب رو دوست دارم که میتونم هر روز صبح برم تو آسمان؛ بوسش کنم و برگردم. فکرکردن به اینکه وقتی صبح پامیشم و خودم رو توی آینه میبینم یادم نره یه خنده‌ی گنده بچسبونم گوشه‌ی لب‌م و بعد برم دخترا رو بغل کنم.گوشه کنار این فکرکردن ها؛ فکر کردن به تو. فکرکردن به خوابی که دیشب‌ دیدم. امان از وقت کم بعضی خواب‌ها. وقت خیلی کم. کاش بعضی شب ها بعضی خواب ها کش میومدن. تا به خودت میای که ببینی چی بود ؛ تموم میشن. شب تموم میشه. تو هم تموم میشی. باید بیدار شم. باید برای چند ثانیه‌ی دیگه چشم‌هام و میبندم و با خودم مرور میکنم. میخندم. خنده‌م رو برمیدارم میچسبونم رو کتف‌م و پر میکشم. پرواز میکنم. میرم و با همون حال خوب روزم رو شروع میکنم. میرم و برای همیشه؛ تا خواب بعدی؛ فراموشت میکنم .


تا حالا با دقت به صداهای اطراف‌تون گوش کردید ؟ اینکه در طول روز چه صداهایی اطراف‌مون هست و ما اهمیتی بهشون نمیدیم ؟ 

ما چند روزه داریم روی صداهای اطراف‌مون تمرکز میکنیم و حدس میزنیم که این صدایی که شنیدیم صدای چی میتونه باشه. یا صدای کی. مثلا هر چند دیقه یک بار صدای هواپیما رو میشنویم. یا صدای موتور که از تو کوچه رد میشه. صبح‌ها صدای خروس همسایه و گنجشک‌ها برامون خیلی جالبن. سعی میکنیم اگر یه مگس اومد تو خونه سریع نزنیم بکشیمش یا از خونه بندازیمش بیرون؛ در عوض حسابی نزدیک‌ش بشیم و به صدای بال زدنش گوش بدیم. کاش مورجه هم صدا داشت. زینب مورچه خیلی دوست داره :)) یک مزرعه‌ی کوچیک با چند تا حیوون اهلی و وحشی کاغذی برای خودمون درست کردیم و صدای حیوون ها رو با هم تمرین میکنیم. کتاب میخونیم و سعی میکنیم با شعر و نمایش صداهای بیشتری رو بهتر و بهتر یاد بگیریم. 

 

فعالیت‌هایی برای تقویت مهارت گوش دادن در کودکان 

۱. شکار صداها : یک لیست از صداهایی که هر روز میشنوید تهیه کنید. صدای کلاغ گنجشگ موتور ماشین خنده گریه بوق ماشین و . و در مورد هر کدام با فرزندتان صحبت کنید. هر بار و با شنیدن هرکدام از صداها جلوی آن تیک بزنید. این فعالیت به کودک کمک میکند تا دقت و توجه بیشتری به صداها داشته باشد. 

مثلا ما این صداها رو بیشتر از همه در طول روز میشنویم. شما هم میتونید صداها رو روی یک کاغذ نقاشی کنید. 

 

 

۲. قایم باشک صدادار : میتونیم قایم‌موشک بازی رو صدادار انجام بدیم. مثلا کودک چشم بذاره و شما برید قایم بشید. اما اینبار با دو تا قاشق. یا یک قاشق و یک قابلمه. یا هرچیزی که صدا تولید کنه. وقتی کودک میخواد دنبال‌تون بگرده شما اون صدا رو تولید کنید تا صدا رو دنبال کنه و به شما برسه. 

 

۳. عمو زنجیرباف : بله ! خب صددرصد این بازی رو بلدید. پس با آهنگ و نمایش همراهش کنید و بیشتر لذت ببرید. حیوانات متعددی رو انتخاب کنید و در انتهای شعر از کودک بخواید صدای اون حیوون رو تقلید کنه. 


چند روز پیش فاطمه خانوم از خواب بیدار شد و حس کردم یک کم ناخوش احواله. تب نداشت ولی بدنش گرم بود. چیزی طول نکشید تا تب هم به سراغش اومد و بدنش داغ شد. سه شب و چاهار روز رو با بی‌خوابی تن‌شویه استامینوفن و بی‌حوصلگی تمام دخترک با هم گذرونیدم. گفتیم خب به‌به بسلامتی دیگه داره دندون در میاره :) دیروز تب‌ش کم کم فروکش کرد و بدنش خنک شد. داشت خیالم راحت میشد که متوجه دونه‌های ریز قرمز کم‌رنگ مایل به صورتی روی صورت‌ش شدم. کم‌کم روی شکم‌ و دست و پاهاش هم ظاهر شدن ! اینا چی بودن دیگه ؟! اول فکر کردیم آبله‌مرغون یا سرخکه. اما یک جور حساسیت فصلیه به اسم

روزئولا Roseola ! که با تب شروع میشه. سه روز تا یک هفته این تب طول میکشه و بعدش این دونه‌های قرمز کم کم سروکله‌شون پیدا میشه ! درمان خاصی هم نداره و باید صبر کرد تا دوره‌ش تکمیل شه. فقط فقط باید خیلی مواظب بود تا تب بالا نره و کار به تشنج نکشه. ما الآن تو اون دوره‌ی هیچ کار خاصی نباید کنید هستیم و منتظریم این ویروس زود تر باروبندیل‌ش رو ببنده و بره !


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها